آذربایجان از نظر قزوینی( 680-600 هـ .ق )
تاریخ : دوشنبه 89/4/7 ساعت: 8:58 صبح
ذکریا ابن محمد ابن محمود قزوینی( 680-600 هـ .ق ) صاحب اثر « آثار البلاد و اخبار العباد » نکاتی از آذربایجان ذکر کرده است وی می نویسد : « آذربایجان سرزمینی است پهناور بین اران و کوهستان ، شهرها و روستاها ، کوهها و رودخانه ها در آن سرزمین بسیارند و بی شمارند که یکی از آن کوهها سبلان است » (ص 65) وی پس از بیان این مطلب به نقل قولی از پیامبر اسلام درباره این کوه مقدس برای آذربایجانیان پرداخته می افزاید : « درخبرروایت است که حضرت رسول اکرم فرموده هر مسلمانی آیات « سبحان الله حین تمسون و حین تصبحون تا تخرجون » را بخواند به تعداد همه دانه های برفی که بر کوه سبلان فرود می آید پاداش نیک از خدا دریافت می کند.
پرسیدند : یا رسول الله این کوه سبلان کجاست ؟ حضرت فرمود : کوهی است در آذربایجان . چشمه ای از چشمه ساران بهشت در آن جاری است. (ص 65 )یکی از انبیای حق در آن کوه مدفون است. زکریای قزوینی سپس به نقل از ابوحامد به آبهای معدنی ساوالان اشاره کرده و خواص شفادهی آن آبها را خاطر نشان می کند( ص 66 )و اضافه می کند « ... در دامنه سبلان درختان بسیار تنومند رسته اند گیاهی در آنجا روید هیچ حیوانی بدان نزدیک نمی شود . هرحیوانی آن گیاه را می بیند می گریزد اگر احیاناً بخورد سم قاتل خورده است و فوراً از پای درمی آید. دهکده ای در کمره کوه است » (ص 66 )وی سپس به پاره ای افسانه ها درباره روستایی در اردبیل می پردازد که «اجنه ها در خدمت این دهکده ها آمده اند »( ص 66 )ذکریا قزوینی سپس اشاره می کند که رود ارس و به نوشته وی « رس »(ص 66 )در آذربایجان جاری است.معلومات ما از مرند در کتاب « آثار البلاد و اخبار العباد » زیاد نیست. آنهم محدود است به روایتی در مورد رودی عجیب نزدیک شهر مرند که « تا مسافتی از مرند گدار به سوار ندهد ، همینکه به شهر مرند نزدیک گردد یکهو ناپدید می شود و در زمین فرو می رود و به فاصله چهار فرسخ زیرزمین راه می پیماید و دوباره بررویه آید » (ص 67 ) عجیب تر آنکه وی در ادامه این مطلب به سایر رودهای « منجمد شونده » آذربایجان نیز اشاره کرده می افزاید : « محمد ذکریای رازی از جیهانی مولف مسالک الشرقیه نقل می کند که رودخانه عجیبی در آذربایجان دیده ، با اینکه آب رودخانه همیشه در جریان است مبدل به سنگ می شود. تخته سنگهای پهن و صاف از ته رود که آب است و سنگ شده است بیرون آرند » (ص 67 )و سپس به نقل مطلب عجیب تر دیگری می افزاید :
« مؤلف تحفة الغرایب گوید : رودی در آذربایجان هست آبش تبدیل به سنگ گردد سنگهای بسیار سخت با قطعات بسیار بزرگ و کوچک از آن آب سنگ شده بدست می آید. هم او گوید چشمه ای را « آذربایجان دیدم که آبش بعد از جریان سنگ می شود. مردم قالب های مخصوص ساخته اند ، قالبها را پر از آب چشمه کنند بعد از مدتی می بینند خشت از سنگ بسیار سخت در قالب است خشتها را در بنا به کار برند. »(ص 67 ) ابهر شهر دیگری است که ذکریای قزوینی به توصیف آن پرداخته و ضمن بیان این مطلب که ابهر از ساخته های شاپور ذوالاکتاف است (ص 68 )می افزاید : « گویند زمینی که شهر بر سر آن بنا شده چشمه سارهایی بوده که از صدها چشمه تشکیل شده قزوینی سپس به پاره ای شخصیت های مهم ابهر از جمله شیخ ابوبکر طاهری معروف به ابهری صاحب خانقاه بزرگ ، ابوبکر کمال الدین ابهری از شعرای مشهور که مدتها در شهر قزوین وزیر بوده اشاراتی می کند. (ص 70 ) ذکریای قزوینی سپس به شهر اردبیل اشاراتی کرده ضمن اشاراتی به اینکه اردبیل دارای برج و باروی صنیع و محکم می باشد به نزدیکی اردبیل به کوهستان پرداخته می افزاید « تا دریا دو روز راه است. دشت اطراف اردبیل تا دل خواهد پرگیاه و چراگاه است. درختهای جنگلی بسیار دارد چوب خلنج که طبق و خوان و سایر ظرفها از آن سازند درختش در اردبیل است » (ص 73 )و سپس به مهارت نجاران اردبیل در این صنایع اشاره می کند.
موضوع بسیار مهم دیگر در بحث اردبیل موضوع سنگ باران زا ( یده داشی ) ترکان می باشد که قزوینی به نقل از ابوحامد اندلسی به این سنگ اشاراتی می کند : « سنگی به وزن افزون تر از دویست رطل ( 90 کیلوگرم ) گویی وزنه آهنی است در بیرون شهر اردبیل موجود است هرگاه مردم اردبیل نیازمند باران باشند به جای نماز باران آن سنگ را به شهر آرند. همراه سنگ بی درنگ باران می بارد که تا سنگ در شهر باشد هیچ آنی بند نمی آید. همینکه آرزو کردند که باران بسنده کند سنگ را بر دوش گیرند و به خارج شهر برند فوراً باران قطع شود. » (ص 73 ) ذکریای قزوینی از آفات شهر ، موش نام برده و به مسابقه جالب توجه « پرخوری » در اردبیل آن روزگار اشاره ای نموده می نویسد : « از بازرگانی شنیدم می گفت دیدم سواری بر باره ای بود جوقی از مطربان شهر دهل کوبان ، شیپورزنان پیشاپیش می رفتند و هو و جنجالی بر پا بود. پرسیدم این چه خبر است ؟ گفتند این سوار که بینی در مسابقه پرخوری برنده است و اینک جایزه می گیرد. در یک وعده نه رطل برنج پخته ، کله گنده یک گاو نوش جانش فرموده است و گردانی که رطل برنج در اینجا هزار و چهل درهم است و چون می پزد با سر برابر می رسد – آنگاه معلومت می شود که لت انبانی یعنی چه ؟ » (ص 76) قزوینی شهر تبریز را شهری مشهور ، پرجمعیت با برج و باروی محکم می خواند و آنرا مرکز آذربایجان در زمان خودش می داند و می افزاید :
« چندین رود در تبریز جاری است و محصولات کشاورزی و صنعتی در آن شهر فراوان است. پارچه های بافت تبریز از قبیل انابی و سقلاطون و اطلس و انواع دیگر در سراسر مملکت رواج دارد. پول رایج در داخل شهر تبریز همچون سایر شهرها که در آذربایجانند سکه های مس زرد است دیگ و هاون و شمعدان که در تبریز از مس سازند از رواج مملکت به حساب آیند. کالایی که می خورند با اینها عوض می کنند و برای باقیمانده پشیز مس می پردازند. » (ص 2-111) قزوینی سپس از یکی از دانشمندان آذربایجان به نام ابو ذکریای تبریزی نام می برد که سرپرست مشهور دانشگاه نظامیه بغداد بود( ص 112). زنجان دیگر شهری است که قزوینی به ذکر آن پرداخته است. به نوشته وی زنجان « شهری است مشهور در الجبال میان ابهر و خلخال ، شاهراه قوافل روم و خراسان و شام و عراق و عربستان است و از این رو اطراف و اکناف زنجان همواره جای دزدان و رهزنان است هوایش بسیار لطیف و سازگار است و اهل زنجان چه زن چه مرد همگی بسیار زیبا روی ، همگی بسیار بذله گوی و خوش مشربند »( ص 154) قزوینی سپس به معادن آهن اطراف زنجان اشاره کرده و می افزاید « بازرگانان زنجانی آهن ساخت زنجان را به سایر ممالک صادر می کنند » (ص 154 )و سپس به نقل عادت عجیبی از زنجان قرن هفتم هجری می پردازد « زنجانیها عادتهای عجیبی دارند اگر سالی خشکسالی و نان تا حدی گران باشد نانوایان زنجانی نان را با آهن فروشند. مشتری چند نان بخواهد باید هم وزن نانها آهن و میخ هم بخرد یا پولش را بپردازد و نبرد »( ص 154 ). قزوینی از بررسی طبیعت خرم زنجان نیز غافل نبوده و از کوهی به نام « بزاو » نام می برد که « همیشه سبز و خرم با مناظر دلربا چندین سرچشمه جوشان با آب گوارا و صاف در آن به چشم می خورد بویژه موسم بهار » (ص 6-155 ) پزشکی زنجان در عصر قزوینی در اوج شهرت بود که قزوینی شرح مفصلی به آن اختصاص داده است. قزوینی می نویسد : « پزشک حاذق و نامی طبیب جلال که زادگاهش زنجان و در علم طب نابغه دوران بوده مفخر زنجانیان است گویند کمتر نیاز می بود که بیمار را بیند. می پرسد در چه حالتی است ؟ از وصف حالت می دانست نوع بیماری کدام است. داروی بسیار آسان و بسیار ارزان تجویز می کرد بیمار را شفا می داد. مزدی هم نمی گرفت در حقیقت وجود او در آن سامان نعمت خداوندی بود او طبیب مخصوص ازبک محمد ایلدگز فرمانروای آران و آذربایجان بود. امیر بارها می فرمود : طبیب جلال عمر مرا بیمه کرده نشاید ولو ساعتی بی او باشم. بعد از فوت طبیب جلال تا این زمان که در آنیم طبیبی چنین دانشمند و نوپرور به دنیا نیامده است ». (ص 156 ) سلماس دیگر شهری است از آذربایجان که مورد توجه قزوینی واقع شده است.
قزوینی می نویسد : « سلماس شهریست در آذربایجان در میان اورمیه و تبریز است. در اطراف شهر سلماس گرمابی است اگر بیمار جزامی در آن آبتنی کند شفا یابد. شنیدم از شهر موصل مردی مبتلا به جزام به سلماس سفر کرده و خود را در آن آب شسته بود سالم و تندرست برگشت ». (ص 162 ) قزوینی شهر اورمیه را چنین توصیف می کند : « شهری است در آذربایجان با برج و باروی محکم ، با جمعیت زیاد و بسیار آباد باغات و درختکاری و انواع میوه های خوب از هر نوع در اطراف و پیرامون اورمیه فزون از عدد شمار است. انواع فرآورده ها از سبزیجات و جالیزار . هرگونه حبوب و غله در کشتزار آن سامان بیش از حد کفایت و مایلزم بومیان است و به خارج اورمیه راه می یابد. دریاچه مشهور و شور اورمیه که مساحت وسیعی از آذربایجان را در میان گرفته است از نظر قزوینی دور نمانده است. قزوینی می نویسد : « دریاچه ای نزدیک اورمیه هست. در بدبویی بی نظیر است. آبش آن اندازه تلخ و شور است که هیچ جاندار آبزی در آن دیده نمی شود. در وسط آن دریاچه چنان جزیره ای است دارای چشمه ساران آب شیرین و گوارا ، سطحش همه سبز و خرم ، دهات و آبادیهای زیاد در وسط جزیره اند. علاوه و علوفه دامداری ، کشتزارهای جزیره فوق العاده حاصلخیزند. هرچه در آن می کارند از برکت خدایی بهره یافته و کشت از دانه ها لبریزند. در کرانه خاوری آن جزیره که از دریاچه نزدیک است چندین چشمه برمی جوشند که آب گرم و شو دارند و بعد از جریان از چشمه از اثر هواخوری سنگ می شوند. » ص 256 و سپس می افزاید ... « آب دریاچه مذکور از چندین نهر و رودخانه تامین گردد. که از کوههای اطراف در آن ریزند و بلادرنگ از شیرینی به شوری تبدیل می شوند. نوعی نمک بلوری از دریاچه بدست آید که به توتیای شفاف همی ماند » ص 256. قزوینی سپس دوباره به پزشکی آذربایجان سر زده و از جانوری دریایی که در دارو سازی به کار می رود چنین شرح می دهد : « در اطراف اورمیه جانوری است که برای داروسازان کار کیمیا را دارد آن را سگ آبی نامند. گویند خاصیت های دارویی با آن سگ است. »
مؤلف تحفة الغرایب گوید : تالاب و مرداب هایی نزدیک دریاچه هستند شور نیستند جنسی از ماهی خوش گوشت در آنها شکار می شود. ماهیگیران از آن ماهی روغن گیرند روغنش را با موم و عسل آمیزند از آن شمعها بسازند. شبانه بر کناره سفینه ماهیگیری نصب کنند می افزوند . سفینه را بدون هیچ سرنشینی در مرداب رها می کنند ماهی ها که هوادار شعله روغن خویشند از هر طرف به سوی سفینه آیند برای وصال معشوق برمی جهند ، خود را در کشتی اندازند. همین که هوا روشن شد ماهیگیر شب خوابیده سری به سفنه اش می زند می بیند پر از ماهی است خدا برکت دهد » . ص 257-256 قزوینی در آثارالبلاد خویش صرفاً به اوضاع و احوال آذربایجان نپرداخته است بلکه مشاهیر و رجال برجسته شهرها را نیز خاطرنشان کرده است از جمله تاج الدین اورموی ، شیخ ابواحمد ملقب به تاج الدین اورموی « در هر علمی از علوم متداول زمانه و به ویژه در علم اصول دین و فقه شریعت مبین و ادبیات قدیم و ... از هر حیث تخصص داشت. در هنر سخنرانی ، نکته دانی ، اندرزهای طنزآمیزو کنایه های پرمایه نامور بود ». ص 257 خوی دیگر شهری است از آذربایجان که قزوینی به آن اشاره کرد می نویسد :
« خوی شهری است در خاک آذربایجان با برج و باروی محکم رز و درخت میوه بسیار دارد. کشت زاران در آن دیار فوق العاده حاصلخیز و همواره سبز و خرم و جای سیر و سیاحت است. » ص 258 قزوینی همچنین به مذهب سنی اهالی خوی اشاره کرده به کارگاه بافندگی در خوی اشاره می کند که پارچه ی دیبای آن به نام ... به سایر شهرهای آذربایجان و سایر بلاد اسلامی صادر می شود ص 258 . طبق معمول شهر خوی نیز از حوادث عجیب و داستانهای غریب قزوینی به کنار نمانده و آن داستان چشمه ایست که آب آن برعکس فصول سال سرد و گرم می شود. « یکی از فقه ها می گفت :
در شهر خوی چشمه ایست چشمه کنلکه نامند آب آن در فصل گرما بسیار خنک و در فصل زمستان گرم است » . ص 258 قزوینی سپس به یکی از مشاهیر هم عصر خویش به نام « قاضی شمس الدین خویی » اشاره کرده می افزاید : وی که « در علوم معقول و منقول مشهور و معروف گشته بود از این شهر است. تالیفات و ... بسیار مفید از وی به یادگار مانده. قاضی شمس الدین مدتها در خراسان مدرس بود و از بیم تاتار فرار کرد و سرانجام به شام درآمد... قاضی شمس الدین دو وظیفه علمی بر عهده داشت. قضاوت شهر دمشق و تدریس در مدارس عالیه را اداره می کرد. شمس الدین هنوز جوان بود که در سال 640 هـ .ق دار فانی را وداع گفت ». ص 59-258 قزوینی شهر مراغه 4/23 موغان 4/25 و رویین دژ را توضیح می دهد. قزوینی سپس به موضوع استحکامات ... جزایر داخلی دریاچه اورمیه اشاره کرده می نویسد : « در وسطهای جزیره قلعه ای هست با استحکامات زیاد بسیار اتفاق افتاده که دژ داران از سلاطین شوریده اند. باج و خراج جزیره به دولت نپرداخته و با دولت نساخته اند. هرگز شهریاران اطراف یارای آن نداشته اند که زورکی مالیات جزیره را گرد آورند. ص 256. توحید ملک زاده دیلمقانی
|
+| نویسنده :حسین ملکی
|
نظر
آخرین نوشته ها
آرشیو وبلاگ